- پشت این چهار دیوار چشم های باز نشسته اید ، به امید اینکه تماس بگیرید
این فقط یک وجود بی رحمانه است ، مانند این که هیچ امیدی به آن وجود ندارد
عزیزم ، عزیزم ، من احساس دیوانگی می کنم ، تمام شب ، تمام شب و هر روز
چیزی به من بده ، اما تو هیچ نمی گویی
چی داره به سر من میاد؟
من نمی خواهم برای همیشه زندگی کنم ، زیرا می دانم که بیهوده زندگی خواهم کرد
و من نمی خواهم هر جا جا باشم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
با چشمانی باز نشسته ام و یک چیز در ذهنم نقش بسته است
نمی دانم آیا من از یک گلوله طفره رفته ام یا عشق زندگی ام را از دست داده ام ، اوه
عزیزم ، عزیزم ، من احساس دیوانگی می کنم
تمام شب ، تمام شب و هر روز
من چیزی به تو دادم اما تو هیچ چیزی به من ندادی
چی داره به سر من میاد؟
من نمی خواهم برای همیشه زندگی کنم ، زیرا می دانم که بیهوده زندگی خواهم کرد
و من نمی خواهم متناسب (مناسب ، عزیزم) در هر کجا (هر کجا)
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
من در همه بهترین مکانها غمگین به نظر می رسم
عزیزم ، عزیزم ، من احساس دیوانگی می کنم
تو را در همه این چهره های خالی می بینم
تمام شب ، تمام شب و هر روز
من در همه بهترین مکانها غمگین به نظر می رسم
چیزی به من بده ، اما تو هیچ نمی گویی
حالا من در تاکسی هستم ، به آنها می گویم که جای شما کجاست
چی داره به سر من میاد؟
من نمی خواهم برای همیشه زندگی کنم ، زیرا می دانم که بیهوده زندگی خواهم کرد
و من نمی خواهم هر جا جا باشم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
فقط می خواهم تا وقتی به خانه برنگشتی نامت را صدا کنم
تا زمانی که به خانه برگردی
بازی من نمی خواهم برای همیشه زندگی کنم چیزی پیدا نکردم. ممکن است حاوی پیوندهای وابسته باشد