- من قبلا فکر می کردم شاید تو مرا دوست داشتی عزیزم مطمئنم
و من فقط نمی توانم منتظر باشم تا روزی که در خانه مرا بکشی
حالا هربار که به صندوق پستی می روم ، باید خودم را نگه دارم
چون نمی توانم منتظر بمانم تا زمانی که برایم بنویسی ، می آیی
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
و آیا احساس خوبی ندارد
هی ، خوب حالا
و احساس خوبی ندارید ، هی
من قبلاً فکر می کردم شاید شما مرا دوست داشتید ، اکنون می دانم که این درست است
و من نمی خواهم تمام عمرم را بگذرانم ، فقط منتظر تو هستم
حالا نمی خواهم آخر هفته برگردی
یک روز برنگشته ، نه نه نه
گفتم عزیزم من فقط می خواهم تو برگردی
و من می خواهم شما بمانید (اوه ، بله اکنون!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
و آیا احساس خوبی ندارد
هی ، خوب حالا
و احساس خوبی ندارید (بله!)
و آیا احساس خوبی ندارد
راه رفتن بر روی نور آفتاب
راه رفتن بر روی نور آفتاب
من عشق را احساس می کنم ، عشق را احساس می کنم ، عشقی را احساس می کنم که واقعاً واقعی است
من عشق را احساس می کنم ، عشق را احساس می کنم ، عشقی را احساس می کنم که واقعاً واقعی است
I'm on sunshine baby (Ow! Oh yeah!)
I'm on sunshine baby (Ow!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
من روی آفتاب قدم می زنم (وای!)
و آیا احساس خوبی ندارید (هی! خوب حالا!)
و آیا احساس خوبی ندارید (من می گویم آن را می گویم من اکنون دوباره آن را می گویم)
و آیا احساس خوبی ندارید (هی بله اکنون!)
و آیا احساس خوبی ندارید (این کار را نکنید ، آن را نکنید ، آن را انجام ندهید ، آن را انجام ندهید ، انجام ندهید)
احساس خوبی داشته باشید
و آیا احساس خوبی ندارد
و آیا احساس خوبی ندارد
و آیا احساس خوبی ندارد
و آیا احساس خوبی ندارد
حالا حس خوبی نداریدنویسنده/نویسندگان: کیمبرلی رو
ناشر: مدیریت حقوق BMG
اشعار دارای مجوز و ارائه شده توسط LyricFind