- بیست و پنج سال است و زندگی من هنوز است
تلاش برای بلند شدن از آن تپه بزرگ امید
برای مقصد
و وقتی فهمیدم که باید به سرعت متوجه شدم
اینکه جهان از این برادری انسانها تشکیل شده است
به هر معنا که باشد
و بنابراین گاهی گریه می کنم
وقتی روی تخت دراز کشیده ام
فقط برای بیرون کشیدن همه چیز
چه در سر من است
و من کمی عجیب و غریب احساس می کنم
و بنابراین صبح بیدار می شوم
و قدم می زنم بیرون
و نفس عمیقی می کشم و واقعاً بلند می شوم
و در بالای ریه هایم فریاد می زنم
چه خبر است؟
و من می گویم ، هی هی هی هی
گفتم هی ، چه خبر است؟
اوه اوه اوه
و من سعی می کنم ، خدای من سعی می کنم
من همیشه در این موسسه تلاش می کنم
و من دعا می کنم ، خدای من دعا می کنم
من هر روز دعا می کنم
برای انقلاب
و بنابراین گاهی گریه می کنم
وقتی روی تخت دراز کشیده ام
فقط برای بیرون کشیدن همه چیز
چه در سر من است
و من کمی عجیب و غریب احساس می کنم
و بنابراین صبح بیدار می شوم
و قدم می زنم بیرون
و نفس عمیقی می کشم و واقعاً بلند می شوم
و در بالای ریه هایم فریاد می زنم
چه خبر است؟
و من می گویم ، هی هی هی هی
گفتم هی ، چه خبر است؟
بیست و پنج سال است و زندگی من هنوز است
تلاش برای بلند شدن از آن تپه بزرگ امید
برای مقصد