- در دره قلبت خالی است
خورشید ، هنگام راه رفتن به آرامی طلوع می کند
دور از همه ترسها
و تمام خطاهایی که پشت سر گذاشته ای
این محصول هیچ غذایی برای خوردن شما باقی نگذاشت
آدم خوار ، گوشت خوار ، می بینی
اما من هم همین را دیده ام
من شرمندگی شکست شما را می دانم
اما من به امید خود ادامه خواهم داد
و من اجازه نمی دهم شما خفه شوید
روی حلقه دور گردن شما
و در درد قدرت خواهم یافت
و من راه خود را تغییر خواهم داد
من اسمم را دوباره می شناسم
چون چیزهای دیگری برای پر کردن وقت دارم
تو آنچه مال توست می بری و من مال خود را می گیرم
حالا بگذارید حقیقت را بگویم
که ذهن شکسته ام را تازه می کند
پس مرا به یک پست ببند و گوش هایم را ببند
من بین اشکهایم می توانم بیوه ها و یتیمان را ببینم
من با وجود خطاهایم تماس خود را می دانم
و علیرغم ترسهای روزافزون من
اما من به امید خود ادامه خواهم داد
و من اجازه نمی دهم شما خفه شوید
روی حلقه دور گردن شما
و در درد قدرت خواهم یافت
و من راه خود را تغییر خواهم داد
من اسمم را دوباره می شناسم
بنابراین با قدم زدن از غار خود بیرون بیایید
و جهان را وارونه ببین
شما می توانید وابستگی را درک کنید
وقتی دست سازنده را می شناسید
بنابراین صدای آژیر خود را بگیرید
و هرچه می خواهی بخوان
من نمی شنوم آنچه شما باید بگویید
چون من الان به آزادی احتیاج دارم
و من باید بدانم چگونه
زندگی ام را آنطور که باید زندگی کنم
و من به امید خود پایبند خواهم ماند
و من اجازه نمی دهم شما خفه شوید
روی حلقه دور گردن شما
و در درد قدرت خواهم یافت
و من راه خود را تغییر خواهم داد
من اسمم را دوباره می شناسمنویسنده/نویسندگان: ریچارد باربری
ناشر: گروه انتشارات جهانی موسیقی
اشعار دارای مجوز و ارائه شده توسط LyricFind
بازی غار چیزی پیدا نکرد ممکن است حاوی پیوندهای وابسته باشد