- داستان زندگی من
جستجوی حق
اما مدام از من دوری می کند
اندوهی در روح من
چون به نظر میاد اشتباهه
واقعا عاشق شرکت منه
او بیش از یک مرد است
و این فراتر از عشق است
دلیل آبی بودن آسمان
ابرها در حال غلتیدن هستند
چون دوباره رفتم
و برای او من فقط نمی توانم صادق باشم
و من می دانم که او می داند که من وفادار نیستم
و در درون او را می کشد
بدانم که من با مرد دیگری خوشحالم
می توانم او را در حال مرگ ببینم
من دیگر نمی خواهم این کار را انجام دهم
من نمی خواهم دلیل این امر باشم
هربار که از در بیرون می روم
می بینم که او کمی بیشتر در داخل می میرد
دیگر نمی خواهم به او صدمه بزنم
من نمی خواهم جان او را بگیرم
من نمی خواهم باشم
به قاتل
آن را در هوا احساس می کنم
همانطور که موهایم را مرتب می کنم
آماده شدن برای قرار دیگری
بوسه ای بر گونه ام
همانطور که او با اکراه
می پرسد آیا من دیر بیرون می روم یا نه
می گویم زیاد طول نمی کشد
فقط با دخترا معلق بود
دروغی که مجبور نبودم بگویم
چون هر دو می دانیم
جایی که من قصد دارم بروم
و ما آن را به خوبی می شناسیم
چون می دانم که او می داند که من وفادار نیستم
و در درون او را می کشد
بدانم که من با مرد دیگری خوشحالم
می توانم او را در حال مرگ ببینم
من دیگر نمی خواهم این کار را انجام دهم
من نمی خواهم دلیل این امر باشم
هربار که از در بیرون می روم
می بینم که او کمی بیشتر در داخل می میرد
دیگر نمی خواهم به او صدمه بزنم
من نمی خواهم جان او را بگیرم
من نمی خواهم باشم
به قاتل
عشق ما ، اعتماد او
من همچنین می توانم اسلحه ای بردارم و روی سرش بگذارم
تمومش کن
من نمی خواهم این کار را انجام دهم
دیگر
اوه
دیگر
و من دیگر نمی خواهم این کار را انجام دهم
من نمی خواهم دلیل این امر باشم
و هربار که از در بیرون می روم
می بینم که او کمی بیشتر در داخل می میرد
و من دیگر نمی خواهم او را اذیت کنم
من نمی خواهم جان او را بگیرم
من نمی خواهم باشم
به قاتل
به قاتل
نه نه نه نه
آره آره آره آره