- بالای سر آلباتروس
بی حرکت روی هوا آویزان می شود
و در اعماق زیر امواج نورد
در هزارتوی غارهای مرجانی
پژواک زمانهای دور
بید در امتداد ماسه می آید
و همه چیز سبز و زیر دریایی است
و هیچ کس ما را به زمین دعوت نکرد
و هیچ کس نمی داند کجاست و چرا
چیزی تکان می دهد و چیزی تلاش می کند
شروع به صعود به سمت نور می کند
عبور غریبه ها در خیابان
به طور اتفاقی دو نگاه جداگانه به هم می رسند
و من تو هستم و آنچه می بینم من هستم
و آیا دست تو را می گیرم؟
و شما را در زمین هدایت کند
و کمکم کن بفهمم
بهترین چیزی که می توانم
و هیچ کس ما را به زمین دعوت نکرد
و هیچ کس زنده از آنجا عبور نمی کند
نه کسی صحبت می کند و نه کسی تلاش می کند
هیچ کس دور خورشید پرواز نمی کند
تقریباً هر روز زمین می خورید
بر چشمان بیدارم
مرا دعوت و تحریک می کند
بالا آمدن
و از پنجره دیوار
بیا با بالهای نور خورشید در جریان باش
یک میلیون سفیر روشن صبح
و هیچ کس برای من لالایی نمی خواند
و هیچ کس مرا مجبور نمی کند چشمانم را ببندم
بنابراین پنجره ها را پهن می کنم
و آن سوی آسمان با تو تماس بگیرندنویسنده/نویسندگان: دیوید گیلمور ، جورج واترز ، نیکلاس میسون ، ریچارد رایت
ناشر: T.R.O. INC
اشعار مجاز و ارائه شده توسط LyricFind
بازی پژواک چیزی پیدا نشد. ممکن است حاوی پیوندهای وابسته باشد